تب یه روزه
سلام فرشته کوچولوی مامان
روز جمعه برا نهار رفتیم رستوران و از اونجا هم تصمیم گرفتیم بریم میلاد نور خرید که توی راه عمه زری گفت الهام سارینا تب داره من باورم نمیشد آخه تو چند دقیقه پیشش داشتی بلبل زبونی میکردی برامون عسلم
خلاصه که تبت بیشتر و بیشتر شد و دل درد کردی ماهم مجبور شدیم ببریمت درمانگاه پگاه که متخصص کودکانه
دکتر تورو معاینه کردو علت تب زیادت و نفهمید و برات آزمایش خون نوشت
که خدا رو شکر آزمایش خونتم سالم بود ولی تا صبح تبت بالا بود و من میترسیدم بخوابم و تا صبح بالا سر دختر کوچولوی خودم بیدار بودم
راستی توی تب و مریضی هم دست از شیرین زبونی بر نمیداری وقتی که تب داشتی مدام میگفتی کاشکی بابا تب میکرد ولی من تب نمی کردم
اینم عکسای اون شب
اینجا هم داری برا مامانی و بابایی تعریف میکنی که ازت خون گرفتن
اینجا هم یکم تبت پایین اومده و داری توت فرنگی میبینی