ساریناسارینا، تا این لحظه: 15 سال و 1 ماه و 23 روز سن داره

سارینا فرشته کوچولوی مامان

نقاشیهای سارینا جونی

جیگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگرتو با این هنرت داوینچی من اینم آقا گاوه که با هنر و خلاقیت کشیده شده.باورتون میشه کار یه دختر ٢ ساله باشه؟ اینم عکس یه آقا با سیبیل عاشقتم دخترم،عشقم،نفسم،هستیم،دیونه وار دوست دارم بببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببوس برای بهترین دختر دنیا ...
11 مرداد 1390

سارینا ایباب کشی میکند

سلام دختر گل مامان منو بابا به خاطر ماه مبارک رمضان یه خونه تکونی کوچولو کردیم          و تصمیم گرفتیم که تخته خوابت رو بیاریم توی اتاق خودمون و از این بابت تو خیلی خوشحالی و مدام بهم میگی:مامان مرسی که دخدم و آوردی اداق مامان  شب اول اصرار داشتی منم بیام پیشت آخه عادت داری صورتم و ناز کنی موقع خواب عزیز دلم ولی من همه ی کتاب داستانهاتو آوردم و ازت خواستم یکیشو انتخاب کنی تا برات بخونم و توهم که عاشق کتاب داستانی کتاب تولد مملی رو دادی تا برات بخونم عاشقتم خانومی ،میمیرم برات عروسکم   ...
11 مرداد 1390

شعرهای سارینا3

گل پسر داریم هیچکی نداره تاج سر داریم هیچکی نداره                                                           تموم گربه ها بیاید تماشا بگید صد آفرین به قدو بالاش به به چه گلی هزار ماشالله چشم دشمناش کور شه ایشالله              کیسه ی شیرازی کجاست اون لیف اهوازی کجاست   &...
11 مرداد 1390

شیرین زبونی

سلام عزیز دلم می خواستم بدونی تو برا مامانت قشنگترین و دوست داشتنی ترین و بهترین و خوردنی ترین و عزیزترین دختر دنیایی قربونت برم. من به خاطر داشتن تو بابا میثم روزی هزار مرتبه از خدا تشکر میکنم و نمی دونم کجای زندگیم چه کار خوبی انجام دادم که خدای مهربون تو و بابا میثم و به خاطر پادش بهم هدیه داد دوستتون دارم وتا وقتی زنده ام عاشقانه و خاب=لصانه دوستتون خواهم داشت عشق مامان تازگیا حرفایی میزنی که حسابی من و بابارو غافلگیر میکنی عزیزدلم دیروز رفته بودی توی اتاق ما و در بسته میشه و جیجر مامان تو هم گریه میکردی و بلند بلند می گفتی : تو رو دودا نینا رو دنها نذارید (تورو خدا منو تنها نذارید)من و بابا پشت در مرده ب...
10 مرداد 1390

شعرهای سارینا 2

گربه ی خوش صدا منم،ببین چه جور ساز میزنم                                                           با صدای زنبورکم ،غصه ها رو دور میکنم قدو قوارم و نبین،لباس پارم و نبین                            &nbs...
7 مرداد 1390

شعرهای سارینا

آیینه کو،آب کجاست،شونم چی شد اون بالاست                                                                              آیینه و آب و شونه میخوام برم برم به خونه   گل پونه نعنا پونه میخواد بره به خونه...
6 مرداد 1390

سارینا بابایی میشود

  سلام ای تنها بهونه واسه ی نفس کشیدن همیشه بابا میثم به مامان میگفت دخترا باباییند ولی تو عشق مامان به من بیشتر از بابا وابسته ای ولی از اونجا که دل مهربونت خیلی بزرگه وقتی از شمال  اومدیم مامان لباسا رو ریخت توی ماشین وقتی می خواستم لباسارو بیرون پهن کنم بابا میثم اومد و ازم گرفت و گفت:تو خسته ای خودم پهن میکنم اینجا بود که خانومی اومدو لباسارو از بابا گرفت و گفت تو خسته ای مامان خسته نیست یه بوس گنده هم از بابا میثمش کرد هورااااااااااااااااااااااااااا بابا میثم به آرزوش رسید ...
4 مرداد 1390

مسافرت یک روزه

سلام بهونه ی قشنگ من برای زندگی پنجشنبه منو تو بابا میثم رفتیم شمال قربون هردوتاتون برم که تو بابا میثم تنها عشقای زمینی من هستید یه مسافرت یک روزه که بابا میثم به خاطره من این مسافرت و اومد آخه مامان خیلی هوای شمال و کرده بود اما تو گل مامان بر عکس سالهای گذشته چنان مشتاق آب بازی نبودی و میگفتی ددالت میکشم (خجالت میکشم)و تمام مدت ماسه بازی میکردی ...
4 مرداد 1390