من داداشی میخوام
سلام هستی مامان،دختر یکی یدونه ی مامان
ببخش مامان و اگه دیر به دیر آپ میشم و از شیرین زبونیات کمتر مینویسم آخه درگیر خونه تکونی هستیم و تو هم که حسابی کمک مامان میکنی
چند وقته که حسابی فکرت درگیر کلمه ی داداشیه نمیدونم اینو از تلوزیون یاد گرفتی یا جای دیگه خلاصه که همش ذکرو خیر این داداشی تو خونه ی ما هست
وقتی سر میز واسه نهار و شام میشینیم به .ر مداوم ازم میپرسی این صندلی جای داداشیه؟منم میگم نه عزیزم ،تو هم قهر میکنی و میگی پس داداشی کجا بشینه ؟قربون اون دلت برم الهی عزیزترینم
دیروز به بابا میگفتی برام داداشی میاری؟بابا هم گفت من که نمیتونم مامان باید برات بیاره و.....فقط خدا میدونه چقد دختر خوبی شده بودی که من برات داداشی بیارم
وقتی ازت پرسیدم داداشی برا چی میخوای بهم گفتی آخه میخوام باهاش بازی کنم روی صورتش نقاشی کنم بوسش کنم همینجور که داشتی میگفتی یکدفعه زدی زیر گریه که ببین من دختر خوبیم چرا برام داداشی نمیاری
قربون این حرف زدنات دیروز باهم مامان دختر بازی کردیم و تو مامان بودی و منم دخترت
سارینا:دخترم میخوای باهات بازی کنم
مامان:نه مامان سارینا شما کار داری من خودم نقاشی میکشم
سارینا:دختر گلم روی دیوار نقاشی نکشی بابا تمیز کرده
مامان:چشم
سارینا:دخترم داداشی میخوای برات بیارم باهاش بازی کنی
مامان:نه نمیخوام
سارینا:چرا میخوای برات میارم
وبعد بی بی برنتو آوردی و دادای بهم و گفتی دیدی آگه دختر خوبی باشی داداشی میاد پیشت
عاشقتم فرشته ی زمینی من امیدوارم به همه ی آرزو های قشنگت برسی تک ستاره ی زندگی من