بدون عنوان
سلام همه ی هستی مامان
خیلی وقته نیومدم و برات چیزی ننوشتم
نه اینکه حرفی برا گفتن نداشتم،نه عزیزم حسابی در گیر کارای قبل از عید بودیم و تو هم امسال خیلی بهمون کمک کردی بهترینم
دیروز عروسی فاطمه بود و به تو خیلی خوش گذشت قربونت برم همش اون وسط مسطا مشغول رقصیدن بودی الهی مامان فدای اون رقصیدن نازت بشه عزیزم
دییشب که از خونه ی بابایی و مامانی اومدیم تو خواب بودی وقتی بیدار شدی دیدی تهرانیم شروع کردی به گریه کردن که منو ببرین خونه ی مامانی هر کاریم میکردیم که یادت بره ولی تو باز حرف خودتو میزدی و میگفتی منو ببرید خونه ی مامانی اینقده گریه کردی و جیغ زدی که نگو
راستی خانوم خانومای مامان چند وقته برات ننوشتم که چقد دوست دارم چند وقته وقتی میخوابی دستتو میگیرم تو دستم و تو دستم و مثل کوشولوییات دیگه نمیگیری چند وقته دیگه نمیزاری غذاتو دهنت کنم چند وقته دیگه لباساتو خودت میپوشی و خودت انتخاب میکنی که چی بپوشی چند وقته خودت کتاباتو بر میداری و برا خودت میخونیشون چند وقته حس میکنم داری بزرگ میشی و از دور چند وقته دیگه موقع خوابیدن صورتمو ناز نمیکنی عزیزم
ومن چقد دلتنگ تمام لحضات در گذرم
عزیزترینم بهترینم خانوم ترینم مامان الهام عاشقته مامان الهام خیلی خیلی دوست داره
دلت شاد و لبت خندان بماند برایت عمرجاویدان بماند
خدارا میدهم سوگند برعشق هرآن خواهی برایت آن بماند
بپایت ثروتی افزون بریزد که چشم دشمنت حیران بماند
تنت سالم سرایت سبز باشد برایت زندگی آسان بماند
تمام فصل سالت عید باشد چراغ خانه ات تابان بماند
عزیزترینم آرزوی قلبی من برای تو
همه ی خوبی ها و قشنگی های دنیاست عروسک قشنگم بوووووووووووووووووووووووووووووووووس