اول مهر امسال فرق میکنه با هر سال
سلام عشق بهاریه مامان
اول مهر امسال دخترک ما به طور رسمی مهد رفتنش شروع شد و خدا رو شکر هم مهدشو خیلی دوست داره هم مربیاشو
خدایا جقد این روزا ولحظه هارو دوست دارم
چقد برام شیرین و لذت بخشه وقتی با هم رفتیم و یه لیست بلند بالا برات خرید کردم و خودتم با ذوق تمام رنگاشو انتخاب میکردی
چقد برام شیرینه وقتی برا تغذیه ی مهدت به بابا لیست میدم و اونارو با چه ذوقی توی کیفت میذارم
چقد برام لذت بخشه وقتی تا صبح ١٠ با از خواب میپرم تا صبح خواب نمونیم
چقد این حس نگرانی رو دوست دارم وقتی ازم جدا میشی عزیزم
چقد برام شیرینه وقتی میبینم اینقد بزرگ شدی که وارد اجتماع شدی دلبرم
چقد ساعت ٥/١١ و دوست دارم وقتی کارامو میکنم تا بیام دنبالت
چقد دلتنگت میشم و چقد دلم میگیره وقتی صدای تو توی خونه نیست بلبل من
چقد برام لذت بخشه که نهارو زود آماده کنم تا وقتی میرسیم خونه بهم بگی مامان چه بوی خوششمزه ای میاد
چقد دوست دارم وقتی رو که هنوز وارد حیاط مهدتون نشدی شروع میکنی برام تعریف کردن
چقد اون لحظه ای رو دوست دارم که توی راه یه دفعه وا میستی و بادت میوفته که بازم یادم رفت اسم دوستامو بپرسم مامان
من عاشق لحظه لحظه زندگی کردن با توام عشقم من عاشق نگاهای قشنگتم مامان جون اون شب بخیر گفتن مهربونت اون بسم الله گفتن قبل از خوابت
حالا بریم سراغ عکس
ایناقسمتی از وسایل دخملی
بقیه شو اینجا ببینید
اینم عکسایی از محوطه ی مهد
اینم یه دختر سحر خیز
ودر آخر اولین جایزه ی سارینا به خاطر سحرخیزی و خوش اخلاقی