ساریناسارینا، تا این لحظه: 15 سال و 1 ماه و 21 روز سن داره

سارینا فرشته کوچولوی مامان

خاطرات گذشته

1390/4/28 11:01
نویسنده : الهام
925 بازدید
اشتراک گذاری

سلام مامانی امروز میخوام از شیرین کاریهای گذشتت بگم ماچقربونت برم

اولین کلمه ای که یاد گرفتی (بابا)بودتو فقط 7ماهت بود عزیز دلم

اولین مروارید سفیدتم 7 ماهگی خودنمایی کرد.وقتی داشتم بهت سرلاک میدادم  احساس کردم قاشقم به یه چیزی خورد اینقده ذوق کرده بودم که نمی دونستم باید به کی بگم فوری زنگ زدم بابامیثمهورا

اولین سال تولدت دلم میخواست یه جشن مفصل برات میگرفتم که همه توی شادی من و بابا شریک باشن

ایشالله سالهای بعد 

الهی قربونت برم که از دیدن اون همه بادکنک ذوق زده شده بودی راستی عشق مامان برات نگفتم که تو تقریبا همون روز راه افتادیniniweblog.comبرا خودت اون وسط میرقصیدی و من انگار توی ابرا بودم ایشالله 120سالگیتو جشن بگیری هستی مامان

قربونت برم اینقد بازی کرده بودی وخسته شده بودی

که موقع شمع فوت کردن خوابت گرفته بود و یکسره گریه میکردیniniweblog.com

الهی مامان فدات بشه که اون شب تو اون لباس مثل عروسکا شده بودی

 

سلام عسل خانوم

امروز میخوام برات از مراسم اسم گذارونت بگم عشق من

از وقتی متوجه شدم که تو توی وجودمی دنبال یه اسم قشنگ بودم اولین اسمی که برات انتخاب کردم  (سوگند)بود که فقط چند ماه روی شما موند عزیزدلم

اسم بعدی (ساغر)بود که بابا میثم هرروز منو قانع میکرد که این اسم مناسب دختر ما نیست وبرات شعرم ساخته بودو هر روز میگفت:ساغر دختر لاغر.این اسمم یکی دو ماه بیشتر دووم نیاورد و باز دختر مامان بی اسم موند

ماه هشتم بارداری بودم که اسم (پریا)رو برات انتخاب کردیم و مدام با این اسم باهات حرف میزدم اما...............................

نزدیکای اومدنت که شد اسم (سارینا )رو توی کاتالوگ دایی مقداد دیدم آخه اسم شرکتشون ساریناست عزیز دلم

بععععععععععععععععععععععععععله بالاخره اسم خانومی انتخاب شد وقتی بدنیا اومدی یه عده میگفتن (پریا)یه عده میگفتن (سارینا)

بابا میثم و مامانی و دایی معین باپریا بودن،منو دایی احسان و دایی مقدادو عمه زری با سارینا،بالاخره قرار شد اسم شمارو بزاریم لای قرآن

وقتی بابا میثم رفت وضو بگیره مامان در یک حرکت برق آسا تمام اسم ها رو سارینا نوشت و گذاشت لای قرآن آخه مامان یه کوچولو شیطونه عزیزم 

بابا هم طفلی از همه جا بی خبر لای قرآن و باز کردو تا اسم سارینا رو دید بهم گفت :بفرما اینم همون اسمی که خیلی دوست داری که یدفعه همه زدیم زیر خنده

امیدوارم اسمتو دوست داشته باشی عزیزم

 

 

 

  

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

0

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

تانیا دختری یازده ساله از اصفهان
26 بهمن 92 11:30
سارینا«ناینا»عزیزم امیدوارم لب های غنچه ات همیشه خندون باشه و از ابر چشم های نازت هیچ وقت بارون غم نباره.از طرف تانیا تولایی به سارینا مکتبدار و بووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووس دوستت دارم پرنسس خانوم و تا آخر عمرم هیچ وقت فراموشت نمی کنم I Love you forever