دلتنگیه منو سارینا
امروز دل مامان خیلی گرفته عزیز دلم،دلش برا مامان و بابایی تنگ شده آخه دو هفته است که اونا رو ندیده دل توام براشون تنگ شده امروز یکسره میگفتی منو ببرین خونه ی بابایی مامایی وقتیم که بهت میگفتم خونشون دوره و ما نمی تونیم بریم خونشون قهرمیکردی و اشک میریختی
وقتی شماره ی بابایی رو گرفتم و با مامایی حرف زدی حال ماماییم گرفته شد آخه دل اونا هم برات یه ریزه شده عروسکم
وقتی گفتی بریم خونه ی بابایی بهت گفتم بابا میثم مارو نمیبره تو در جاب من گفتی خوب من گازش میگیرم که ببره خونه ی بابایی قربونت برم . قربون اون دل مهربونت برم عشق من
وقتی خودم و میبینم که یه وقتا چقد دلم تنگ میشه به خودم قول میدم که تو رو از خودم دور نکنم ولی کی از آینده خبر داره شاید تو ازم خیلی دور بشی
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی