قربونت برم الهی امروز بی اختیار رفتم تو فکر و دیدم چقد دلم برای کوچولوییات تنگ شده برا اون روزا که میترسیدم بغلت کنم و تو همش خواب بودی و بالا سرت میشستم تا بیدار بشی و باهات بازی کنم برا اون موقع ها که باهات دالی میکردم و تو برام قنج میزدی و من میرفتم توی ابرا برا اون وقتا که میخواستب دمر بشی و تا ازت غافل میشدم با صورت میومدی رو زمین برا اون وقتا که تا منو بابارو میدیدی دست و پا میزدی تا بغلت کنیم قربونت برم برا اون وقتا که تازه به غذا در اومده بودی و با اشتیاق غذارو مزه مزه میکردی و اگه از مزه غذا خوشت میومد میگفتی به به اگه دوست نداشتی میگفتی اه اه برا اون وقتا که تازه دست دستی یاد گرفته بودی و با تعجب به دستات نگاه میکردی که ...