شیرین کاریهای این روزا
سلام همه ی هستی مامان
ببخش اکه دیر به دیر میام و از شیرین کاریات و شیرین زبونیات برات کم مینویسم تو که مامان و میبخشی مگه نه بهترینم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
عشق مامان با اینکه از بچگی به غذا خوردن علاقه ی زیادی نشون نمی داد و نمیده ولی این با پختن ماهیچه ورق بر میگرد و به محض اینکه بفهمی نهار چی داریم گرسنت میشه و میگی غذا میخوام دله کوچولوم خالیه داره حالم بد میشه
حالا هیچ روزی حتی صبحانه هم نمی خوریاااااااااااااااااااااااااااااا
اگه بهت ندم که دیگه هیجی همه ی همسایه ها فکر میکنن ما کودک آزاری داریم و به تو همش گرسنگی میدیم عزیز دلم اینقد قشنگ حرف میزنی که دل همه رو آب میکنی
چون هر روز بابا برا نهار زور میاد ماهم صبر میکنیم تا با بابا نهار بخوریم برا همین روزایی که ماهیچه داریم هی میری و میایی میگی امروز میثم جان دیر میاد من گرسنمه(ساعت ١٠ صبح)نیم ساعت بعد:مامان میثم جان امروز رفته شهرداری به من غذا میدی بخورم قوی بشم
قربون اون دلت برم عزیزم