ساریناسارینا، تا این لحظه: 15 سال و 1 ماه و 20 روز سن داره

سارینا فرشته کوچولوی مامان

سفر به مشهد

عزیز دلم وفتیی بابا میثم اومدو گفت که با عمه زری و مامانجون میخوایم بریم مشهد اول را راضی نبودم چون تو عشق مامان خیلی شیطون شدی و همش فکر میکردم نکنه خدای نکرده توی اون شلوغی گن بشی عزیزم حتی فکرشم نمی کردم که به این سفر برم ولی وقتی خودش طلبیده ما کی هستیم که بخواهیم ناز کنیم خلاصه که شما خانوم مامان حسابی مارو خجالت دادیو  هرچی لباس توی کمدت بودو گذاشتی توی چمدون نمیدونستی مشهد کجاست برا همین فکر میکردی میخوایم بریم شمال برا همین مایوتو اول از همه گذاشته بودی که بری آب بازی از جاده شمال حرکت کردیم وقتی به جنگلا رسیدیم میپرسیدی قاقادیره داره؟(اقا شیره)چون سی دی شنگول و منگول و دیده بودی تو ذهنت بود عزیزکم توی حرم که رفت...
19 تير 1390

کلمات و کارهای جدید عسل خانوم

اشالی نداره =اشکالی نداره                  دوشد دارم =دوست دارم بیبی=پی پی      اشن=اصلا       گیه=گریه        مشی=مرسی                       دختر ناز مامان به تازگی صلواتم یاد گرفته و میگه:(دلا محمد داله محمد)عاشقتم عزیزم قربونت برم شیرین زبونم مرسی که اینقد خانومی جیگر مامان تازگیا هر کاری بخواد انجام بده ازم اجازه میگیره هر روز که میگذره بیشتر عاش...
19 تير 1390

تفریحات عسل مامان

           سلام قربونت برم امروز میخوام یه کم از چیزایی که دوست داری و باهاشون سرگرم میشی و برات بگم مامانی اولین چیزی که وقتی حوصلت سر میره میری سراغش(سی دی)هاته تو عاشقشونی و هر کدومو ١٠٠ بار دیدی هر دفعه اینقد برات تازگی داره که انگار بار اوله که میبینی  سی دی هاتم به کسی نمیدی عزیز دلم بعد از سی دی هات عاشق نقاشی کشیدنی   یه وقتا هم که از همه چی خسته میشی میری و تلفن و از پیریز میکشی و با همه اهل فامیل حرف میزنی  البته سرگرمی های دیگه ای هم داری مثل کتاب داستانهات   یا اینکه میری...
15 تير 1390

هدیه مامانی وبابایی به سارینا

از اونجا که جیگر مامان دختر خوبی بودو جیشش و زود گفت مامانی و بابایی از ساری پرسیدن چی دوست داری برات جایزه بخریم خانوم خانوما هم که تازگیا عاشق دوچرخه شده گفت:دوشخه ...
15 تير 1390

خداحافظی با مای بی بی

عشق من،عزیز دلم،دخترکم خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخیلی دوست دارم مامانی امروز میخوام از پروجه دستشویی رفتن گل دختری بگم از اونجا که مامانت یه کوچولو تنبل و زورش میومد هر دفعه به بهانه های مختلف از جیش گرفتنتو عقب میانداخت ولی در تاریخ ٧ خرداد تصمیممو گرفتم و عزمم و جذب کردم با توکل به خدا شروع کردم هر نیم ساعت میبردمت دستشویی و کلی برات قصه میگفتم تا اروم بشینی البته که کارتو نمی کردی و به محض بیرون اومدن جیشتو میکردی و میگفتی:برم بلاشتا (ولشتانگ)بزنیم بار اول و دوم و سوم بهت چیزی نگفتم ولی دیگه عععصبانی شدم و زدم پشتت تا یه هفته کارم شده بود لباسای جیشی شستن بعد یه هفته رفتیم مشهد و مجبور بودم اونجا هم پوشکت کنم ولی روز بعدی که ا...
8 تير 1390

دایره المعارف شیرینتر از عسل مامان

ناینا=سارینا                       دودی دایم=دوست دارم مادلام=مامان الهام             بوبوزی=هر چیز گردی(اسمارتیز،لوبیا،نخود و.... بدیدا=مکتبدار                    دیام=سلام  دایا=سارا                         دان دبیج=ساندویچ دودابه=نوشابه&nb...
8 تير 1390

برای دخترم که عاشقانه دوستش دارم

اگر فرصت داشتم داشتم کودکم را دوباره بزرگ کنم بیشتر از ان که عشق به قدرت را یادش بدهم قدرت عشق را یادش میدام اگر فرصت داشتم کودکم را دوباره بزرگ کنم کمتر سخت میگرفتم و بیشتر تاییدش میکردم اگر فرصت داشتم کودکم را دوباره بزرگ کنم با او در فراغ می دویدم و با هم به ستارگان خیره می شدیم اگر فرصت داشتم کودکم را دوباره بزرگ کنم از جدی بودن دست بر میداشتم و بازی را جدی میگرفتم اگر فرصت داشتم کودکم را دوباره بزرگ کنم بیشتر از انکه به ساعتم نگاه کنم به او نگاه میکردم اگر فرصت داشتم کودکم را دوباره بزرگ کنم به جای انکه انگشت اشاره ام را به سوی او بگیرم در کنارش می نشستم انگشتم را در رنگ فرو میبردم و با او نقاشی میکردم(برگرفته...
5 تير 1390