ساریناسارینا، تا این لحظه: 15 سال و 1 ماه و 6 روز سن داره

سارینا فرشته کوچولوی مامان

یه روز شاد در دنیای بازی

سلام عزیزترینم بنا به درخواست های مکرر دخملی منو بابا تصمیم گرفتیم که شمارو ببریم تا یکم بازی کنی تا اون دل کوچولوت شاد بشه اینم نتیجه ی شادی دخملی   بابا میگفت بیشتر از سارینا تو شاد شدی شاید اون نتونه درک کنه که با شادی و خوشحالی تو حس میکنم همه ی شادیها و خوبی های دنیا مال منه همیشه برام بخند همیشه برام بمون ...
12 شهريور 1391

سالگرد آعاز با هم بودنمون

سلام ثمره ی عشق هفت ساله   فردا هفتمین سالگرد عشق منو باباس هفت سال پیش منو بابا با همه ی مشکلاتی که داشتیم با هم همراه شدیم تا آینده ی نا معلومی رو با هم بسازیم و فردا ٧ یال از این اتفاق شیرین میگذره و ما احساس خوشبحتی میکنیم و از با هم بودن لذت میبریم ٧سال به سرعت برق و باد گذشت و تو تنها ثمره ی این عشقی عزیزترینم از همین جا به عشق زندگیم به همسفری که توی روزهای تلخ همراهم بود و توی روزهای شادی ،شادیم و دوچندان کرد میخوام یگم میثم جان با تمام وجود دوستت دارم و از خدای مهربون شاکرم که تورو به داد    ٧سال از با هم بودنمان گذشته ومن هر روز بیش از پیش به این راز پی میبرم که تو خلق شده ا...
9 شهريور 1391

جدیدترین کلمات سارینا خانوم

یدونه ی مامان سلام عزیز دل مامان تو نسبت به هم سن و سالات زود حرف زدی و تقریبا دو ساله بودی که جمله هارو خیلی خوب میتونستی بگی حتی حسنی نگو بلا بکو رو توی دوسالگی حفظ بودی که از نظر مامان تو باهوش ترینی عزیزم تازگیا خیلی بامزه حرف میزنی و نمی دونم این مدل حرف زدن و از کجا یاد گرفتی سارینا:مامان مالم آب میاری مامان وقتی خواستم بخوابم مالم کتاب میخونی مامان توی مهد کودکخانوم مربی مهربون مالم شعر میخونه ومن با این مدل حرف زدنت عشق میکنم و بهت عشق می ورزم دنیای من تو به دنیای منو بابا رنگ زندگی و طروات بخشیدی منو بابا همیشه عاشقتیم عزیزم ...
7 شهريور 1391

‘عشق منی

عشق منی تنهادلیل زندگیمی آرزومی دلم به تو خوشه همه چیمی عشق منی عمرمنی اگه نباشی کم میارم عاشقتم دارو ندارمی دوست دارم یه روز نمیبینمت انگاری مریضم  حق بده اینقد عاشقت باشم  عزیزم دست خودم نیست اگه اینجوری میخوامت تموم دنیامو میخوام به پات بریزم ...
25 مرداد 1391

تصاویری متفاوت از فرشته کوچولوی من

توی این شبا که همه حال و هوای دیگه ای دارن عشق مامانم از این قضیه مستثنی نبود و حسابی حال و هواش یه جور دیگه ای بود عاشق اون دستاتم عزیزم قربونت برم که داشتی برا مامانت دوها (دعا)میکردی و به خدا میگفتی که "مامان مهربونم و ننداز توی آتیش جهنم اون که مهربونه باید بره توی بهشت "الهی قربون اون دل دریاییت بشم ...
20 مرداد 1391